دانلود آهنگ محمد سلیمانی دُژَم
آهنگ جدیدبدون نظر
19 نوامبر 2024
دانلود آهنگ محمد سلیمانی به نام دُژَم
Download New Music Mohammad Soleimani – Dozham
صفحه اول » محمد سلیمانی »
متن آهنگ دُژَم از محمد سلیمانی
هی با توامای بغض پر تکرار
وحشی ترین چشمان بر دیوار
یک چای مهمانت شدن بدنیست
مشتاق دیدارت شدن بد نیست
شادی بماند پیش تو اما
دل را عزا دارت شدن بد نیست
صبری بکن این کاسه لبریز است
ماندن بجای قهر تجویز است
دلدادگی رسم شکستن هاست
آوازه ی دی ماه و بهمن ماست
من را از این سرگیجه دورم کن
ای سنگ برسینه صبورم کن
اشکم که از رخوت نیفتادم
از دوری و قسمت نیفتادم
با منطق و علت نیفتادم
از گفتن اسمت نیفتادم
من شاعر نسل پریشانم
تا خر خره شعرمچه میدانم
یک دفتر از آشوب دارم من
ذهنی پر از سرکوب دارم من
آتش میان این همه دوری
لعنت به این احساس مجبوری
کفرم به القوس سحرهایت
لعنت به این اما اگر هایت
نکبت به زندانی شدن در خود
لعنت به این شاید اگر میشد
من راوی زخم خودم هستم
من این دهانم را خودم بستم
من منت شادی نمیخواهم
فریاد آزادی نمیخواهم
این ملک و آبادی نمیخواهم
درد خود آزاری نمیخواهم
روحت برایم حرمتی دارد
با این هیاهو الفتی دارد
از خنده وشادی گریزانم
لرزش گرفته اصل ایمانم
ای دود وخاکستر نشینه غم
ای آیه ی دیوانه ی مبهم
ای کوچه ی خاکیه تو درتو
ای موج طوفان در شب گیسو
لا مذهب کافر بیابس کن
ای اول و آخر بیابس کن
جان عزیز مادرت پاشو
جان عزیز مادرت بس کن
از سایه و از نور میترسم
از وصله ی ناجور میترسم
از خنده های زور میترسم
از ادم مجبور میترسم
حالم حالمحالم پر از اغمای بی درده
انگار عقرب خودزنی کرده
بس کنبس کنبس کن توامای بغض پر تکرار
وحشی ترین چشمان بر دیوار
محمدسلیمانی
وحشی ترین چشمان بر دیوار
یک چای مهمانت شدن بدنیست
مشتاق دیدارت شدن بد نیست
شادی بماند پیش تو اما
دل را عزا دارت شدن بد نیست
صبری بکن این کاسه لبریز است
ماندن بجای قهر تجویز است
دلدادگی رسم شکستن هاست
آوازه ی دی ماه و بهمن ماست
من را از این سرگیجه دورم کن
ای سنگ برسینه صبورم کن
اشکم که از رخوت نیفتادم
از دوری و قسمت نیفتادم
با منطق و علت نیفتادم
از گفتن اسمت نیفتادم
من شاعر نسل پریشانم
تا خر خره شعرمچه میدانم
یک دفتر از آشوب دارم من
ذهنی پر از سرکوب دارم من
آتش میان این همه دوری
لعنت به این احساس مجبوری
کفرم به القوس سحرهایت
لعنت به این اما اگر هایت
نکبت به زندانی شدن در خود
لعنت به این شاید اگر میشد
من راوی زخم خودم هستم
من این دهانم را خودم بستم
من منت شادی نمیخواهم
فریاد آزادی نمیخواهم
این ملک و آبادی نمیخواهم
درد خود آزاری نمیخواهم
روحت برایم حرمتی دارد
با این هیاهو الفتی دارد
از خنده وشادی گریزانم
لرزش گرفته اصل ایمانم
ای دود وخاکستر نشینه غم
ای آیه ی دیوانه ی مبهم
ای کوچه ی خاکیه تو درتو
ای موج طوفان در شب گیسو
لا مذهب کافر بیابس کن
ای اول و آخر بیابس کن
جان عزیز مادرت پاشو
جان عزیز مادرت بس کن
از سایه و از نور میترسم
از وصله ی ناجور میترسم
از خنده های زور میترسم
از ادم مجبور میترسم
حالم حالمحالم پر از اغمای بی درده
انگار عقرب خودزنی کرده
بس کنبس کنبس کن توامای بغض پر تکرار
وحشی ترین چشمان بر دیوار
محمدسلیمانی