این روزها زیاد گریه میکنم
در منه مرد یلاقوا قناریه کوچکیست
که دستش به تو نمی رسد و ستاره های دنباله دار
یکی پس از دیگری چشمانت را دنبال میکنند
اینروزها زیاد گریه میکنم مرد هر قدر هم که مرد باشد بازم شکستنیست
نامرد بخاطر چشمانت چشمان این مرد گناه میکنند
شکستی غرور و ستون خانه را
غرور تو خار و کبودم کرده
نذر میکنم برای دیدارت
هرچند دوریت چشمانم را کور کرده
چند سالی هست که آشوبم
هنوز شمعدونی میچینی
حال و هوای منم خوب میشه
میدونم هنوز عکسامو میبینی
شکستی غرور و ستون خانه را
غرور تو خار و کبودم کرده
نذر میکنم برای دیدارت
هرچند دوریت چشمانم را کور کرده